خاطرات خندهدار بارداری: ۲۵ تجربه بامزه از نینیسایت!
سلام به همه مامانهای حال و آینده! دوران بارداری با همه قشنگیهاش، پر از لحظههای خندهدار و عجیب و غریبه که بعدها تبدیل به خاطرات شیرین میشن. این وسط نینیسایت هم که معدن تجربههای ریز و درشته. من یه گشتی توی این سایت زدم و ۲۵ تا از بامزهترین خاطرات بارداری رو براتون جمعآوری کردم. بخونید و کلی بخندید!
این شما و این هم گلچینی از خندهدارترین خاطرات بارداری نینیسایتیها:
- ✅هوس وحشتناک خیارشور و بستنی با هم! (و واکنش همسر جان)
- ✅گریههای بیدلیل وسط یه فیلم کمدی.
- ✅فراموش کردن اسم نزدیکترین دوست بعد از ۶ ماه بارداری.
- ✅خوابیدن توی سوپرمارکت جلوی قفسه شکلاتها.
- ✅دعوا با شوهر سر مدل تخت نوزاد (که هنوز معلوم نیست جنسیت بچه چیه!).
- ✅اشتباه گرفتن صدای قار و قور شکم با صدای لگد جنین.
- ✅نگاههای سنگین مردم وقتی یهویی وسط خیابون خم میشید تا بند کفشتون رو ببندید.
- ✅گریه برای یه پیتزای سوخته.
- ✅راه رفتن مثل پنگوئن از ماه هفتم به بعد.
- ✅اشتباه صدا کردن اسم شوهر با اسم دوست دوران دبیرستان!
- ✅انتخاب اسم “باقالی” برای بچه (فقط برای شوخی البته!).
- ✅رفتن به مهمونی با یه لنگه کفش قرمز و یه لنگه آبی.
- ✅خواب دیدن این که بچهتون به دنیا اومده و داره باهاتون انگلیسی حرف میزنه.
- ✅اصرار به خوردن یه غذای خاص ساعت ۳ صبح و بیدار کردن کل خونه.
- ✅پوشیدن لباس بارداری قبل از اینکه حتی شکمتون بزرگ بشه.
- ✅شک کردن به اینکه شوهرتون داره یواشکی ازتون عکس می گیره وقتی دارید با شکم برهنه جلوی آینه می رقصید.
- ✅بحث جدی با یه خانم باردار دیگه سر اینکه کدوم مارک پوشک بهتره (و هیچ کدومتون بچه ندارید).
- ✅فراموش کردن اینکه کلید خونه رو کجا گذاشتید، در حالی که دستتونه!
- ✅تعریف کردن تمام جزئیات سونوگرافی برای یه غریبه توی اتوبوس.
- ✅خریدن یه کمد پر از لباس نوزادی سایز صفر، در حالی که دکتر گفته بچهتون درشته.
- ✅بهرهگیری از کلمه “نینیمون” توی هر جمله و خسته کردن اطرافیان.
- ✅اصرار به خوردن غذای بچه (به به چه خوشمزست!).
- ✅برگزاری جشن تعیین جنسیت برای همسایهها.
- ✅نوشتن اسم بچه روی تمام وسایل خونه (حتی روی مسواک شوهر!).
- ✅ترسیدن از سایه خودتون توی آینه!
امیدوارم از خوندن این خاطرات لذت برده باشید. یادمون باشه که بارداری با تمام سختیها و چالشهاش، یه دوره بینظیره که باید از تکتک لحظاتش لذت برد و بهش خندید.
شما هم اگه خاطره خندهداری از دوران بارداری دارید، حتماً توی قسمت نظرات با ما به اشتراک بذارید!
منتظر خوندن خاطرات شما هستم!
خاطرات خنده دار بارداری: خلاصه تجربیات نی نی سایتیها!
بارداری، سفری پر از شگفتی، چالش و البته لحظات خندهدار است! در این پست، مجموعهای از خاطرات بامزه نی نی سایتیها را گردآوری کردهایم تا شما هم در این خندهها شریک باشید. پس کمربندها را ببندید و آماده یک سفر خندهدار شوید!
1. ویار عجیب و غریب!
یکی از کاربران تعریف میکرد که ویار بستنی خیاری داشته! تصور کنید، بستنی با طعم خیارشور!کاربر دیگری هم ویار عجیبی به بوی خاک باران خورده داشت و مجبور بود در حیاط خانه بنشیند و عمیق نفس بکشد!
یکی دیگه ویارش به بوی گازوئیل بود!یه نفر هم ویارش به پودر لباسشویی بوده!یکی میگفت که عاشق بوی آسفالت تازه بوده!یه خانم باردار ویار سنگ پا داشت!یکی دیگه ویار کرم موبر داشته!
2. فراموشی بارداری!
یه خانومی میگفت که کلید خونهاش رو توی یخچال گذاشته بود و تا چند ساعت دنبالش میگشت!یکی دیگه تعریف میکرد که اسم بچهاش رو یادش رفته بود و وسط مهمونی از شوهرش پرسیده بود!یه مامان دیگه میگفت که رفته بود سوپرمارکت و یادش رفته بود برای چی اومده! بعد از نیم ساعت تازه یادش افتاده بود که شیر خریده!یکی دیگه میگفت که درِ ماشین رو باز کرده و فراموش کرده که کجا میره!یه خانوم دیگه میگفت که شماره تلفن همسرش رو یادش رفته بود!یکی میگفت که رفته بود خونه مادرشوهرش و یادش رفته بود برای چی اومده!یه نفر هم میگفت که گاز رو روشن کرده و فراموش کرده بود غذا بزاره روش!
3. تغییرات هورمونی و واکنشهای غیرمنتظره!
یه کاربر تعریف میکرد که سر یه تبلیغ تلویزیونی گریه کرده بود!یکی دیگه میگفت که سر یه شوخی خیلی معمولی، نیم ساعت خندیده بود و نتونسته بود خودشو کنترل کنه!یه خانوم میگفت که سرِ یه ترافیک خیلی معمولی، وسط خیابون داد و بیداد راه انداخته بود!یکی دیگه میگفت که با دیدن یه بچه گربه، دلش خواسته بود بغلش کنه و با خودش ببره خونه!
یه مادر دیگه میگفت که با دیدن یه گل، یهو احساساتی شده بود و گریه کرده بود!یکی دیگه میگفت که یهو دلش میخواسته همه آدمای دنیا رو بغل کنه!یه نفر هم میگفت که با دیدن یه سوسک، از ترس جیغ زده و غش کرده!
4. خوابهای عجیب و غریب!
یه خانوم میگفت که خواب دیده بود داره با یه دایناسور چای میخوره!یکی دیگه میگفت که خواب دیده بود داره با جنینش فوتبال بازی میکنه!یه مادر دیگه میگفت که خواب دیده بود جنینش داره براش شعر میخونه!یکی دیگه میگفت که خواب دیده بود داره با فرشتهها حرف میزنه!یه نفر هم میگفت که خواب دیده بود داره با حضرت مریم گل میچینه!یه خانوم میگفت که خواب دیده بود بچه اش به دنیا اومده و دکتره!یکی دیگه میگفت که خواب دیده بود بچه اش به دنیا اومده و فضانورده!





